ضربه ی عشق

پانیسا عبداللهی پانیسا عبداللهی پانیسا عبداللهی · 1402/03/19 14:18 · خواندن 1 دقیقه

پارت چهار💖 ببخشید دیر شد لطفاً نظرات رو برام بفرستید 🥺

آدرین :💖

با مرینت ازدواج کردم (وجی و نویسنده:لی لی لی مبارکه میدونی/چی /مرینت دوست نداره😂😂/دروغ میگی🤧/نه)داشتم با وجی و نویسنده بحث میکردم که دیدم مرینت میخواد لباسش رو پاره کن چون باز نمیشه.(ممممررریییننت

نکککککننن)(چته داد میزنی اه اه ایش خوب بیا خودت بازش کن )(باشه) رفتم بازش کردم.

مرینت:🏋️➖🏋️

رفتم تو اتاق که زنگ برادرام (وجی :بله بله درسته) جان بعدش مت بعدشم جک(الو جک )(شنیدم خبرو فردا همه با هم میایم اونجا و نقشه ریختم که بری با لوکا و گفتیم لوکا برادرت هست .😂)

چند روز بعد آدرین :
آدرین 🐈.مرینت🐞جک👔مت🌑جان💖)

از زبان راوی گلتون 😅

خب داداش ها مرینت وارد میشوند که تیپ خیلی جلف و ترسناکی دارن و آقا آدرین چه عرض کنم به خودشان دستشویی میفرمایند😂.مرینت پرید بغل داداشیا و در آخر هم بغل لوکا و لوکا او را 💋کرد البته گونه .سپس (من بسیار آدم ادبی هستم😂😂😂)بعدشم آقا آدرین گریخت ∆~∆.

_از زبان ادرین_🐈

دو روز موندن و من بسیار شک کردم هم به مرینت هم به لوکا چون مرینت شب ها پیش من نمی خوابید حتی نمی‌داشت بهش دست بزنم .

 

لوکانتی 💜

آدرینتی💖

کدوم

 

 

 

اگر واقعا این رمان رو دوست دارید تا پارت بعدی رو بزارم اگر اینطور پیش بره من دیگه نمینویسم🥲🥺