یه میراکولر ❤️

ضربه ی عشق

پانیسا عبداللهی پانیسا عبداللهی پانیسا عبداللهی · 1402/03/20 15:30 ·

پارت 6

مرینت:🐞

آدرین اهههه اون به من داره خیانت می‌کنه آه اونم با لایلا ی عوضی خدارو شکر که حق طلاق دارم . باشه آغا ادرین (وجی :داره با حرص میگه😂😂😂/چرا تو و نویسنده کاری نمیکنید هاااا /نویسنده:باشه یه پیشنهاد عالی /چی/لوکا _ نیت_مارک _/خفه خون/چشم) با حرص رفتم جلو آدرین و گفتم (طلاققت  میدم(با داد) عوضی کثافت ) چمدونم رو جمع کردم و همراه کلی وسایل و از خونه خواستم بزنم بیرون که گفت (خودت که مثلاً با لوکا نبودی ) ( زر نزن ) رفتم پیش لوکا و و ماجرا رو بهش گفتم .

روز طلاق:

از زبان آدرین 

باورم نمیشود که مرینت ازم طلاق بگیره 

 

 

ضربه ی عشق

پانیسا عبداللهی پانیسا عبداللهی پانیسا عبداللهی · 1402/03/19 14:18 ·

پارت چهار💖 ببخشید دیر شد لطفاً نظرات رو برام بفرستید 🥺

آدرین :💖

با مرینت ازدواج کردم (وجی و نویسنده:لی لی لی مبارکه میدونی/چی /مرینت دوست نداره😂😂/دروغ میگی🤧/نه)داشتم با وجی و نویسنده بحث میکردم که دیدم مرینت میخواد لباسش رو پاره کن چون باز نمیشه.(ممممررریییننت

نکککککننن)(چته داد میزنی اه اه ایش خوب بیا خودت بازش کن )(باشه) رفتم بازش کردم.

مرینت:🏋️➖🏋️

رفتم تو اتاق که زنگ برادرام (وجی :بله بله درسته) جان بعدش مت بعدشم جک(الو جک )(شنیدم خبرو فردا همه با هم میایم اونجا و نقشه ریختم که بری با لوکا و گفتیم لوکا برادرت هست .😂)

چند روز بعد آدرین :
آدرین 🐈.مرینت🐞جک👔مت🌑جان💖)

ضربه ی عشق

پانیسا عبداللهی پانیسا عبداللهی پانیسا عبداللهی · 1402/03/17 14:46 ·

پارت سه 

عروسی 💒:

مرینت : 

لباس عروس ام رو با ناراحتی پوشیدم ولی قبل پوشیدن با لباس عادی خودم رفتم بیرون دم خونه یکی از دوستام در باز شد و پریدم بغلش بهم گفت :(می‌دونم با میل خودت ازدواج نکردی .هر وقت ناراحتت کرد بهم زنگ بزن میتونیم با هم فرار کنیم تا ابد عاشقتم )

(قول میدی هق هق امشب هق بیای ؟🥺 )

( آره ..راستشو بگو شب اول خواستگاری کاریت کرد؟)

(آره )و شدت گریم بیشتر شد .(وحی:حالا این آقا کی هست /اممم لوکا)

رگ غیرتش زد بیرون و گفت (چی کارت کرد مرینت)

(لبمو) (فهمیدم ..همیشه روزایی که نیست رو بگو تا بیام پیشت )(چشم ) (خداحافظ) (بای)

ضربه ی عشق

پانیسا عبداللهی پانیسا عبداللهی پانیسا عبداللهی · 1402/03/17 14:30 ·

سلام اومدم با یه پارت طولانی از ضربه ی عشق

(آخه چرا با اون ..هق هق.🤧)

(دیگه چی میخوای جهیزیه ماشین و خونه حتی صاحب شرکت هست و کلی پول داره )

(برام مهم نیست مامان ...من از ازدواج..میترسم هق هق)

خاک تو سرت چی میگی پدصگ بیشعور )

«وجی : راست میگه از سرت زیاده هم /مرینت :خفههههه خودتو اون نویسنده»

 

خواستگاری :🟤آدرین :

رفتیم تو و بعد کلی حرف بلاخره رفتیم داخل اتاق .

اونقدری خوشگل بود دختره که نگو .

رفتیم داخل :

 

ضربه ی عشق

پانیسا عبداللهی پانیسا عبداللهی پانیسا عبداللهی · 1402/03/15 22:11 ·

سلام من کاربر جدید هستم ❤️

(امیدوارم کانال و پستم نپره چون بلد نیستم که کاور بزارم و پروفایل بذارم ) 

مرینت :

من مرینت دوپنچگ هستم❤️(نه پس من مرینت دوپنچگ هستم 😅/خفه /با من درست صحبت کنااااا /باشه باشه😾)

18 سالمه و امروز کنکور دارم🟤

مدرسه 🏫:

با سرعت به مدرسه رفتم رفتم کنار الیا (نه بابا 😂/ساکت پارازیت / بختتو سیاه کنم🙃/غلط کردممم/باشه )

وقتی نشستم الیا چنان نشگونی ازم گرفت که نگو آروم گفتم :(آخه چرا🤧) گفت:( همینطوری 🙃)(بعداً به هم میرسیم)

خونه:

مامانم داشت جارو میکرد و همه جا رو تمیز می کرد .اما چیزی بهم گفت که...

معرفی

پانیسا عبداللهی پانیسا عبداللهی پانیسا عبداللهی · 1402/03/12 21:56 ·

سلام من کاربر جدیدم ولی فعلا بلد نیستم که عکس بذارم 

یا بتونم پروفایل بذارم میشه بهم تو کامنتا بگین من براتون کم کم داستان میدارم لطفاً بهم کمک کنین .

من میراکولر هستم ❤️

اگه کمکم کنید کم کم رمان های میراکلسی برایش منتظر باشید😊