ضربه ی عشق

پانیسا عبداللهی پانیسا عبداللهی پانیسا عبداللهی · 1402/03/17 14:30 · خواندن 1 دقیقه

سلام اومدم با یه پارت طولانی از ضربه ی عشق

(آخه چرا با اون ..هق هق.🤧)

(دیگه چی میخوای جهیزیه ماشین و خونه حتی صاحب شرکت هست و کلی پول داره )

(برام مهم نیست مامان ...من از ازدواج..میترسم هق هق)

خاک تو سرت چی میگی پدصگ بیشعور )

«وجی : راست میگه از سرت زیاده هم /مرینت :خفههههه خودتو اون نویسنده»

 

خواستگاری :🟤آدرین :

رفتیم تو و بعد کلی حرف بلاخره رفتیم داخل اتاق .

اونقدری خوشگل بود دختره که نگو .

رفتیم داخل :

 

گفت :خب اسمت ..چ.چیه )

معلوم بود خیلی استرس داشت و این برام لذت بخش بود.

رفتم جلو ی صورتش و دستشو گرفتم (داداش بچه اینجا نشسته/کاری که نمی‌خوام کنم /آه باشه)

دستشو محکم نگه داشتم رفتم جلوی صورتش و یه بوس گذاشتم رو گونش سرخ شد دوباره رفتم جلو ولی این بار لباشو بوسیدم .

و رفتیم بیرون جواب بله رو گرفتمممممم و فردا نامزدیم هفته ی دیگه هم عقد و عروسی.