ضربه ی عشق
سلام اومدم با یه پارت طولانی از ضربه ی عشق
(آخه چرا با اون ..هق هق.🤧)
(دیگه چی میخوای جهیزیه ماشین و خونه حتی صاحب شرکت هست و کلی پول داره )
(برام مهم نیست مامان ...من از ازدواج..میترسم هق هق)
خاک تو سرت چی میگی پدصگ بیشعور )
«وجی : راست میگه از سرت زیاده هم /مرینت :خفههههه خودتو اون نویسنده»
خواستگاری :🟤آدرین :
رفتیم تو و بعد کلی حرف بلاخره رفتیم داخل اتاق .
اونقدری خوشگل بود دختره که نگو .
رفتیم داخل :
گفت :خب اسمت ..چ.چیه )
معلوم بود خیلی استرس داشت و این برام لذت بخش بود.
رفتم جلو ی صورتش و دستشو گرفتم (داداش بچه اینجا نشسته/کاری که نمیخوام کنم /آه باشه)
دستشو محکم نگه داشتم رفتم جلوی صورتش و یه بوس گذاشتم رو گونش سرخ شد دوباره رفتم جلو ولی این بار لباشو بوسیدم .
و رفتیم بیرون جواب بله رو گرفتمممممم و فردا نامزدیم هفته ی دیگه هم عقد و عروسی.